کاش میشد صدای تورادربغل گرفت
یااز نگاه تو کم کم دوباره جان گرفت
بابودنت توان که پرستو به آسمان فرست
برگرددو دوباره به آغوش و دربغل گرفت
بیمار نیمه جان که طبیبش زاوشسته به دست
لبخندی از لبان تو دیدوچه جان گرفت
کودک زمشق و درس گریزان و درفرار
استاد گشتی و درسش دوباره زسرگرفت
ساقی که از خماری مستان کدورتی به دل بودش
درجمع توراکه دید ریزش باده زسرگرفت
طفلی که از نبود مادرش به فغان و انابه بود
رخسار ماه تو دیدو لبی به خنده گرفت
ازشاعری که شعراوهمه درحزن و ناله بود
وقتی تو آمدی همه شعرش به جان تو جان گرفت
حتی #حسان که لبش مدتی زخنده تهیست
یک دم بیا ببین که به لب خنده سر گرفت
از ناخدا شنیدمش که شبی بیم ودرخطر
ناگه دعا نمودی و دریا س گرفت
کشتی نشستگان همه برلب دعا به تو
گویی زبود تو اسکله رادربغل گرفت
موسی اگر به نیل میزندوبی خطر گذشت
بی شک سراغ تو را زخشکی ساحل همی گرفت
حبیب بهر حبیبش اگر به شور و صفاست
رسم رفاقت و خوبی زتو مشقش به برگرفت
عطر گل وگیاه به ظاهر به شاخه است و به برگ
دربطن خویش زبوی موی تو درودیعه گرفت
اینبار بیا و بمان این سخن برم پایان
گویم به خیر گذشت وتورادربغل گرفت
#حسان
98/5/16
تو ,جان ,دعا ,کاش ,کم ,بیا ,اگر به ,کاش میشد ,تو را ,که از ,میشد صدای
درباره این سایت